بردیا بردیا ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

خورشید کوچک خانه مامان و بابا

دندان در آوردن بردیا در سن 16 ماهگی

سلام مامان جون چند روزه که برات چیزی ننوشتم چون سخت گرفتار دندان در آوردن بودی و حال خوبی نداشتی و کسل بودی، میل به غذا خوردن نداشتی  پرستارت هم رفته مسافرت من هم دست تنها بودم. الان سه روزه مامان جون اومده پیشت ولی تو همچنان در حال دندان در اوردنی برات دعا می کنم که هر چه زود تر دندانهات در بیاد که تو راحت بشی وبتونی غذاهای خوشمزه بخوری ، چند روز که به کامپیوتر علاقه پیدا کردی ،و تو از صبح پشت کامپیوتر نشستی از یکسالگی تو هر چیز که اطرافت بود از ما سوال می کردی این چیه ؟ این کیه ؟ تو علاقه عجیبی به کتاب خواندن داری من برات کتابهای متعددی خریدم برای یا...
2 مرداد 1390

بابا می نویسد

  از طرف بابا وهاب به بردیای عزیزم:                                         برات قصه میگم تا که بخوابی دیگه اشکی نریز نکن بیتابی میگم حکایت بره و گرگه برات میگم که دنیا چه بزرگه بخواب ای کودک من گریه بسه از اشکای تو این قلبم شکسته نذار مروارید چشمات حروم شه لالایی می خونم تا شب تموم شه لالایی کن لالایی کن لالایی تویی که پاکترین خلق خدایی لالایی کن گل ...
20 تير 1390

بدون عنوان

سلام عزیز مامان امروز موفق شدم عکسهای نوزادیت برات گذاشتم . تو روز به روز داری بزرگتر و شیرینتر و دوست داشتنی تر می شی من شاهد بزرگ شدن تو  و تو مشغول بازی کردن های خودتی خاله رزی و خاله سولماز برات نظر گذاشتن .     ...
20 تير 1390